گفت صفحه ای از سخنان
قاضی بخوان بخواند بعد از آن فرمود که خدا را بندگانند که چون زنی را در
چادر بینند حکم کنند که نقاب بردار تا روی تو ببینیم که چه کسی و چه چیزی که چون
تو پوشیده بگذری و تو را نبینیم مرا تشویش خواهد بودن که این کی بود و چه کس بود
من آن نیستم که اگر روی تو را ببینم بر تو فتنه شوم و بسته تو شوم مرا خدا دیریست
که از شما پاک و فارغ کرده است از آن ایمنم که اگر شما را ببینم مرا تشویش و فتنه
شوید الا اگر نبینم در تشویش باشم که چه کس بود به خلاف طایفه ای دیگر که اهل نفس
اند اگر ایشان روی شاهدان را باز بینند فتنه ایشان شوند و مشوش گردند پس در حق
ایشان آن به که رو باز نکنند تا فتنه ایشان نگردد و در حق اهل دل آن به که رو باز
کنند تا از فتنه برهند شخصی گفت در خوارزم [ کسی عاشق نشود زیرا در خوارزم ]
شاهدان بسیارند چون شاهدی ببینند و دل بر او بندند بعد از او از او بهتر بینند آن
بر دل ایشان سرد شود فرمود اگر بر شاهدان خوارزم عاشق نشوند آخر بر خوارزم عاشق
باید شدن که در او شاهدان بی حدند و آن خوارزم فقر است که در او خوبان معنوی و
صورت های روحانی بی حدند که به هرک فروآیی و قرار گیری دیگری رونماید که آن اول را
فراموش کنی الی مالا نهایه پس بر نفس فقر عاشق شویم که در او چنین شاهدانند.