"از چه رو دست به قلم میبریم، به چه منظور و برای چه کسانی؟"
مانس اشپربر
کتاب نقد و تحلیل جباریتِ مانس اشپربر، ترجمه کریم قصیم، چاپ انتشارات دماوند (علیهه رحمه) که بوسیله ایمیلی از دوستی گرانبها به دستم رسیده است را میخوانم. مقدمهی کِشنده ای داشت و اگر ترجمهاش هم به همین جاذبه باشد باید امشب از خیر فیلم دیدن بگذرم. اما این مطلب دربارهی کتابی که هنوز نخوانده ام نیست. در فرصتی که پس از چند نوبت قطع برق پریدم دوش بگیرم تا قطعی دیگری رخ نداده و آب و برق و زندگی (تو بخوان اینترنت) را قطع نکرده است؛ هنوز سرم به آب نرسیده بود که خیالم باز نم بردارد و از خشکی برهاند خودش را و پرواز کند در آسمان تاریک تخیلاتم، که در آینهای که سبیل های دیگر از قاعده بهدر شدهام را تاب میداد لختِ تهِ یک تا شُرت خیره ماندم به خیالی وحشتناک که یقهام کرد و سفت چسبید مرا که چه میگویی اگر... اگر چه؟
اگر صباحی دیگر آقای احمدی نژاد که تا امروز فحشش میدادند دوستان دموکراسیخواه جلو مقام رهبری درآمد که سفرهی ولایت را باید جمع کرد و اگر این کاسه کوزه وقاحت جمع شود ایران گلستان میشود با همین مکتب ایرانی خودمان... چه میکنی تو؟ و اگر بدتر از این، آقایان موسوی و کروبی در دفاع از قانون اساسی و ولایت فقیه پشت آقای هاشمی راه افتادند هلک و هلک رفتند دستبوسِ مقام ولایت و جلو احمدی نژاد درآمدند چه؟ مدیریت و کارایی و اصلاح طلبی آقایان را بگیریم یا دفع ولایت فقیه را که از اوجب واجبات دموکراسی خواهیاست در این برهه از زمان؟ بی کفایتی احمدی نژاد در مدیریت کشور را بهانه کنیم و پسش بزنیم یا به ظن خودمان عقب گرد و قدرت طلبی اصلاح طلبانِ اسمی را فرو کنیم توی چشمشان و رهایشان کنیم؟ در آن شرایط خیالی کدام بد است و کدام بدتر؟ یا سر به بیابان های عراق بگذاریم و دست خونین رجویها را بفشاریم؟ ای دموکراسی خواهانی که دم از به زیر کشیدن بُت ولایت میزنید، فردا اگر همین بتپرستِ بزرگِ بیآبرو زد و کمر به شکستن بُت بست، انگشت تحیر به چشمتان فرو خواهید کرد یا چه میکنید؟ دور نیست همچین برگ خوردنی از سیاستی که ما داریم. که باز آقای هاشمی با دوست گلخانه و جکوزی اش بروند باغ ملکآباد و به ریشمان قهقهه بزنند و این سیدهای پس از آن خندان را با مشتی یقه سفید راه بیاندازند دور دنیا به فشردن دست اجانب و طلب پوزش کردن از جفتکهای این 8 سال اخیر و ... یارانهها را هم که آن ملعون برداشته است و طناب مانده است برایمان که از کتفهای هم بکشیم و به صف خیل جهادگران اقتصادی درآییم. خیالیست که این حمامِ تنگ به سرمان انداختهاست.
No comments:
Post a Comment